هر شب
با وساطت چشم هایم را می بندم و
به سمت خواب های تو راه می افتم!
به سمت دست هایت…
که خواب رفته اند،
وَ چشم هایت
که خواب مانده اند از دیدنم
به رویای تو که پا می گذارم
زیر پایم
خالی می شود!
می دانم صبح نشده
بلند می شوم،
با چمدانی پر از گریه
به خانه ی تنهایی ام باز می گردم…
درباره :
شعر ,
دلنوشته ,
بازدید : 38
|